عملیاتی که پشهها دشمنِ اصلی رزمندگان ایرانی بودند
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۱۹۹۸۲۹
عملیات فرماندهی کل قوا، زمانی که بحران داخلی به اوج خود رسید، طرحریزی و با پافشاری رزمندگان جبهه دارخوین اجرا گردید.
تضاد بین بنیصدر و نیروهای خط امام که ریشههای آن را باید در مسائل سیاسی ناشی از خصلتهای ذاتی و فکری بنیصدر جستوجو کرد، باعث شده بود با هرگونه اقدام عملی نیروهای انقلابی درصحنه نبرد مخالفت شود و طرحهای عملیاتی سپاه نیز با هوچی گری، مبتنی بر عدم شناخت مسائل نظامی، از گردونه تحلیل کارشناسی در چارچوب روند اجرا حذف شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما علیرغم تضادهای موجود، فضای حاکم بر نیروهای انقلابی مرید امام بهگونهای بود که برای رسیدن به گردونه پیروزی علیه خطوط دفاعی دشمن در صحنه نبرد، از هیچ کوششی فروگذار نکنند.
عملیات فرمانده کل قوا در محور دارخوین را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تکیهبر نیروهای پیاده و اتکا به خداوند آغاز کرد و با رسیدن به اهداف از پیش تعیینشده، امید جدیدی را در جبهههای ساکن و بیتحرک جنگ ایجاد کرد.
خط شیر، مظهر بریدن از مظاهر پوچ و ساختگی است
سردار سیدعلی بنی لوحی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در وصف شرایط حاکم بر اردوگاه خودی در آستانه عملیات میگوید: «رزمندگان جبهه توحید در خط شیر (منطقه عملیاتی؛ حدفاصل رودخانه کارون تا جاده آسفالت آبادان- اهواز) پخش میشوند تا دقایقی را در سنگرهایی که مدتی محراب عبادت آنها بوده است، سپری کنند. اینجا دنیای دیگری است. جدای از دنیایی که دیگران برای خود ساختهاند. خط شیر، مظهر بریدن از مظاهر پوچ و ساختگی است و خدای بزرگ و مهربان در قلبهای عاشق آنها جای گرفته است.
خط شیر، معراج روحهای بزرگ بود. یاران این راه، نفس اماره را به بند کشیده و شیطان را از خود راندند. آنها چه ساده و علی گونه در آن شرایط سخت، شبهای گرم را به صبح رساندند و دستهای آنان از نیش پشههای حاشیه کارون تاولزده بود.
چه خوب بودند آنها که نگاهشان فقط در چشمان امام بود و راهی میجستند تا لبخندی بر لبان آن فقیه کامل بنشانند.
فرمانی دهانبهدهان در خط شیر پخش میشود. نیروهای هر گروهان خیلی زود یکدیگر را پیدا میکنند و بهطرف کانال خط که فاصله آنها را با عراقیها کم کرده است، حرکت میکنند.»
کانال خط شیر
کانال نتیجه زحمات شبانهروزی مردان سلحشوری چون عباس محسنی است و با استفاده از آن، دشمن بهطور کامل غافلگیر میشد.
فاصله دو کیلومتری خطوط دفاعی خودی و دشمن و نبودن عوارض طبیعی و مصنوعی در مسیر باعث میشد در صورت اجرای عملیات، غافلگیری دشمن غیرممکن شود و تلفات زیادی برای تصرف خط اول عراق داده شود.
اهمیت این مسئله با بررسی نقاط ضعف دشمن در حملاتی که به خط شیر داشت، بیشتر مورد توجه قرار گرفت و رزمندگان راهکارهای متعددی را مورد بحث قرار دادند.
ابتکار و طرح اولیه احداث کانالی که بتواند ما را به دشمن نزدیک کند؛ اولین بار بهوسیله محمود پهلوان نژاد طرح گردید و برای احداث آن، همه بسیج شدند.
کانال خط شیر، محرابی برای خودسازی
سردار علی زاهدی در خصوص مشقات و سختیهای رزمندگان برای احداث این کانال میگوید: «اولین عید نوروزی بود که در جبهه بودیم. کندن کانال بهطرف دشمن تصویب شده بود. عموماً نیروهای مستقر در خط سعی میکردند در کندن آن سهیم شوند. در خردادماه رسیدیم به نزدیکی عراقیها، جلوی ما میدان مین بود و دو سه رشته سیمخاردار.
آنها که جلوی کانال کار میکردند، بعضی وقتها ساعتها حرف نمیزدند و در صورت نیاز با ایماواشاره منظور خود را میرساندند. برای اینکه استتار منطقه به هم نخورد، خاکها را با گونی به عقب میآوردیم. در آن شرایط که در چند قدمی دشمن بودیم و آب خوردن قطرهای بود، بازهم دشمن اصلی پشهها بودند. دهانمان را که باز میکردیم، دهها پشه توی آن میرفت، توی بینی میرفت. ناچار بودیم صورت خود را با چفیه بپوشانیم و فقط دو چشم ما پیدا بود. شهید عسکری و شهید منصوری که همیشه برای کار قبراق بودند، سر و صورت خود را با گازوئیل میشستند تا از پشهها در امان باشند. اینها همه به عشق عملیات بود و به عشق امام بود.»
کندن کانال جدای از اینکه ازلحاظ نظامی، تلاش برای دستیابی به راهکاری مناسب بود، محرابی برای خودسازی شده بود. خط شیر، معراج روحهای بزرگ بود، اما جلوی خط شیر، صدها متر جلوتر، آنجا که هرلحظه احتمال کمین دشمن است و برادرانی دور از جنجالهای روزمره و دنیایی، کار جسمانی میکنند و عرق میریزند، در هوای دمکرده و سوزان بالای ۵۵ درجه. بهراستی آنجا چه خبر بود؟
کانال انگیزهای برای رسیدن به عملیات شده بود و باعث شده بود هر مسئولی که از کانال بازدید میکند، تحت تأثیر کار عظیمی که صورت گرفته بود، رأی مثبت به اجرای سریع عملیات بدهد.
کانال خط شیر، نمود مقاومت و پشتکار رزمندگانی بود که در روزهای مظلومیت و بحرانی آغاز جنگ، در غرب و جنوب، دشمن را از رسیدن به اهداف خود محروم ساختند.
هرچند مانور عملیات فرمانده کل قوا، تنها متکی به عبور از کانال نبود ولی نزدیک شدن نیروهای تک ور به دشمن از طریق کانال، آسیبپذیری نیروهای خودی را در تک جبههای به صفر رسانید تا این پیروزی، طلیعهای برای رسیدن به پیروزیهای بزرگتر شود.
درهرحال، با نزدیک شدن زمان عملیات، هماهنگی نسبتاً خوبی برای تأمین مهمات موردنیاز با برادران ارتش به وجود آمد و با حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا، قبل از شروع عملیات، این هماهنگی در بهترین صورت ممکن به عمل آمد.
طرح مانور عملیات
مانور گردانی به این صورت مشخص شد که نیروها در قالب سه گروهان، از سه معبر به دشمن تک کنند. البته کانال خط شیر، این فرصت را به نیروهای عبور کننده از آن میداد که سریعتر رخنه لازم را در خط اول دشمن ایجاد کنند تا دو گروهان بعدی از جناحین، دشمن را غافلگیر کنند و خط اول پاکسازی شود.
عملیات از اصل غافلگیری استفاده میکرد و متکی به تهیه آتش نبود. هدف، استقرار در دومین خط دفاعی دشمن بود و در بحثهای مربوط به مانور، حداکثر سه کیلومتر پیشروی مورد نظر بود که نیروها باید به آن میرسیدند.
منطقه مانور حدفاصل رودخانه کارون تا جاده آسفالت آبادان- اهواز بود و در جناح شرقی جاده، گسترش در حد مورد نیاز برای مقابله با این جناح دشمن پیشبینیشده بود.
عملیات ۲۱/۳/۱۳۶۰ در جبهه دارخوین، هرچند آبادان را در این مرحله از محاصره خارج نمیکرد ولی با محدود نمودن منطقه سرپل عراق و نزدیک شدن به پل قصبه، باعث بالا رفتن روحیه نیروها میشد، ضمن اینکه میتوانست آزمایش خوبی برای عملیات ثامنالائمه باشد.
شرح عملیات
نیروهای عملیات با وانتهایی که سقف آنها برای رعایت استتار برداشتهشده بود، به محمدیه منتقل میشوند. نخلهای منطقه یکبار دیگر شاهد حضور رزمندگانی است که ماهها سنگرهای خط شیر را محراب عبادت خود کرده و اکنون، پس از دو هفته دوری به خاطر سازماندهی عملیاتی، به آنجا بازگشته بودند.
بنیصدر تا آخرین روزها برای جلوگیری از اجرای عملیاتی که ریشه مردمی داشت و مسئولیت آن با سپاه بود، تلاش میکرد و بالاخره شورای عالی دفاع که حضور کسانی چون حضرت آیتالله خامنهای و شهیدان محمد منتظری و دکتر چمران را در خود داشت، مجوز عملیات را صادر کرد...
هدیه خداوندی
اما آنچه در آخرین ساعات عملیات اتفاق افتاد، هدیه خداوندی بود. سردار سرلشکر رحیم صفوی در این خصوص میگوید: «در ساعت قبل از شروع عملیات، من و شهید حسن باقری به روستای محمدیه آمدیم. ما در یک سنگر کوچکی مستقر شده و در این فکر بودیم که بالاخره اسم عملیات را چه بگذاریم. این داستان نیست، این حقیقتی است که اتفاق افتاد. نیروها هم وارد معبر شده بودند. آن شب رادیو پیام داد که امام، بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردهاند. این مسئله عزل بنیصدر باعث شد ما بگوییم چهبهتر که اسم عملیات را فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا بگذاریم.»
رزمندگان در بهترین حالت روحی، درحالیکه از حذف بنیصدر خوشحال بودند و مستقیماً امام خمینی را فرمانده خود میدیدند، در مسیرهایی که از آنجا باید بر دشمن یورش میبردند، مستقر شدند.
زمان شروع عملیات، ساعت چهار صبح مشخصشده بود و در این زمان هر گروهان خود را به مواضع دشمن نزدیکتر کرد. معبر مین از قبل باز شده بود و نیروهای تخریب جلوی ستون هر گروهان حرکت میکردند.
بالاخره لحظه وصال رسید. سردار سیدعلی بنی لوحی نقل میکند: «نیروها کانال را پرکرده بودند. ما جزو نیروهای سازمانی گردان نبودیم ولی طبق معمول هرکس با هر مسئولیتی که داشت، وارد صحنه نبرد میشد. وقت نماز صبح بود. بچهها نماز را در داخل کانال یا در کنار بوتههایی که استتار کامل داشت خواندند و بعد ستون شدند و حرکت کردند و پس از چند دقیقه، درگیری شروع شد.
ساعت را نگاه کردم ۴:۱۳ را نشان میداد. دو، سه دقیقه نگذشت که نیروها آنطرف خط دشمن بودند. عراقیها غافلگیر شده و با توجه به پخش شدن سریع نیروها، خط اول عراق بهراحتی و خیلی زود سقوط کرد.
منطقه دشمن کاملاً باز شده و در اختیار ما قرار گرفته بود و باگذشت زمان، درگیری در آخرین نقطه پیشروی شدت گرفت. هدف، استقرار در خط دفاعی دوم دشمن بود ولی نیروهای ما از غافلگیری عراقیها استفاده کرده، به خط سوم رسیدند.
دشمن آگاه بود که مقاومت نیروها در خاکریز سوم به معنای تثبیت منطقه تصرف شده است، لذا با آخرین توان، پاتکهای خود را شروع کرد. گردان زرهی صلاحالدین که احتیاط آنها بود، به صحنه آورده شد.»
وقتیکه فرماندهان تکتیرانداز شدند
با روشن شدن هوا، جنگ، رنگ و بوی دیگری به خود گرفت زیرا تانکها و تیربارهای دشمن، قدرت مانور بهتری پیدا کرده بودند.
با احداث خاکریز در مرکز منطقه تصرفی، نیروها باید پشت آن پدافند میکردند و خط جدید دفاعی را تشکیل میدادند. از نیروهایی که در خط سوم درگیر بودند، غیر از یکی، دو نفر، همه شهید شدند.
چند روز قبل از عملیات، از اصفهان درخواست نیرو شده بود و این نیروها که آموزش لازم را دیده و یک گردان بودند، قبل از ظهر روز عملیات به منطقه وارد شدند. از نیروهای قدیمی هم شاید بیست سی نفر بهصورت پراکنده در منطقه بودند و با هر زحمتی خط را سروسامان میدادند.
آقا رحیم، حسن باقری و حسین خرازی در این شرایط، رزمندگان سادهای شده بودند که هرکدام در نقش یک تکتیرانداز، وارد عمل شده و بعضاً قسمتی از خط را از سقوط نجات میدادند. در چنین وضعیتی، آقا رحیم که فرمانده اول عملیات بود؛ مجروح گردید.
وی خود در خصوص این شرایط میگوید: «عراقیها هفت شبانهروز پاتک کردند، حتی نفربرهای عراقی تا خاکریز اول میرسیدند و بچهها آنها را منهدم میکردند. سه کیلومتر پیشروی کردیم، ۲۴۶ نفر اسیر گرفتیم. از نیروهای ما که در زمان حمله ۲۷۰ نفر بودند؛ ۱۲۰ نفر شهید شدند که ۶۰ شهید در منطقه دشمن ماند و پس از عملیات ثامنالائمه به عقب آوردیم. در یکی از پاتکهای سنگین، ترکشی نصیب من شد و سرم شکافت. در اورژانس کارهای لازم را انجام دادند و من به خط برگشتم. در خط بچهها از دیدن من که با سر و روی بسته و باندپیچیشده به منطقه برگشته بودم، روحیه گرفته بودند؛ یعنی روحیه همین بود که باید تا شهادت جلو برویم و آبادان را از محاصره خارج کنیم.»
دستاوردهای عملیات
عملیات فرماندهی کل قوا بهطور مستقیم و غیرمستقیم، تأثیرات قابلملاحظهای در طرحریزی عملیات ثامنالائمه گذاشت. اولاً این باور را در تمامی نیروها-خصوصا فرماندهان نظامی- ایجاد کرد که میتوان با تکیهبر نیروهای پیاده، آبادان را از محاصره دشمن خارج کرد و این خود، تحولی در این منطقه بیتحرک محسوب میشد.
ثانیاً با انهدام بخش وسیعی از نیروهای دفاعی عراق و نزدیکتر شدن به پل قصبه، نویددهنده یک پیروزی بزرگ محسوب میشد، چرا که در عملیات ثامنالائمه (ع) نیروهای این محور میتوانستند از فاصله کمتری به سمت پل قصبه (روی رودخانه کارون) هجوم ببرند، ضمن اینکه نبرد سنگین با نیروهای عراق، خود حامل تجارب بسیار ارزندهای برای کلیه طراحان و مسئولان ستاد عملیات جنوب در این محور بود.
ازجمله این تجارب، پیدا کردن راه جادهای برای زمینگیر کردن احتیاط دشمن بود که در این عملیات پاتکهای سنگینی را اجرا کرده بود. عملیات فرماندهی کل قوا، باب الفتح عملیات ثامنالائمه (ع) شد.
۵۷۵۷
کد خبر 1640153منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: عملیات ثامن الائمه فرماندهی کل قوا عملیات فرمانده عراقی ها بنی صدر پشه ها خط اول
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۱۹۹۸۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سلیمانی عملیاتهایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
استنلی مککریستال، یکی از ژنرالهای چهارستاره قدیمی آمریکا درباره حاج قاسم میگوید: « ما زمانی که برای مقابله با ایرانیها تلاش میکردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیطهای مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوقالعاده انجام میدهد.»
به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: استنلی مککریستال، یکی از ژنرالهای قدیمی آمریکایی است که این روزها یا در کشتی تفریحیاش به سر میبرد یا پای بازی گلف است. چنان اعتباری بین آمریکاییها دارد که برای دیدارش باید به چندین نفر مراجعه کنند تا با این ژنرال چهارستاره صحبت کنند. او درباره حاج قاسم میگوید: «من از چیزهایی که مشاهده کردم، میتوانم بگویم او بهترین کسی است که آنها دارند. ما زمانی که برای مقابله با ایرانیها تلاش میکردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیطهای مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوقالعاده انجام میدهد.»
اما برای اینکه معنای عمیق این نوع تعریف و تمجید دشمن از یک سردار بزرگ ایرانی را درک کنید، باید به انواع خاطرات درباره حاج قاسم مراجعه کنید. ماجرا بهویژه وقتی قابل تأمل میشود که پای صحبتهای خودِ سردار بنشینید. کتاب «ذوالفقار» (برشهایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم به همت علی اکبری مزدآبادی) دقیقا چنین فرصتی را برای شما فراهم میکند. کتابی که حاج قاسم در آن از صحنههای عجیبوغریب نبرد میگوید و هشت سالی که با شجاعت و ایثار گذشت. آنچه در ادامه میخوانید، بخشهایی از این کتاب است.
فرماندهان جلوتر از نیروها
نیروهای ما از ارتفاعات ٢٠٢تا ارتفاعات عینخوش و ارتفاعات ابوغریب را اشغال کردند و میرفتند به طرف دهانه ابوغریب. آتش توپخانههای ما روی ارتفاعات ابوغریب بود و زودتر میرفتیم تا تنگه ابوغریب را ببندیم. نخستین بار یکی استیشن به ما داده بودند و نخستین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم. من به اتفاق مهدی کازرونی و سیدغضنفر تهامی که بیسیمچیِ من بود و حسن داناییفر که آن روز بهاتفاق شهید زینالدین، مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عینخوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعاتی محور دشتعباس و عینخوش را بهعهده داشت، چهار نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم. برای اینکه خودمان را به دشمن برسانیم. روی جاده خاکی از ارتفاعات به طرف پایین که روی نقشه به تنگه ابوغریب میرسید، راه افتادیم و از دور، تأسیسات چاهنفت را دیدیم و یقین کردیم که به ظرف ابوغریب میرویم.
ماشینی که داخلش بودیم تکهتکه شد!
رسیدیم به چاهنفت. چهار تا پنج نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار اینها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف ابوغریب. وقتی مقابل تنگه رسیدیم، ارتفاعات از دو طرف میآمد و جاده از وسط ارتفاعات عبور میکرد. به محض اینکه حسن خواست بگوید تنگه ابوغریب، انتهای ستون عراقیها مشغول عبور کردن بود و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمیکردیم و بهسرعت پشت سر ستون تانک میرفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک. در یک ماشین تنها بودیم. همین که گفتیم تانک، انفجار عظیمی رخ داد. ماشین رفته بود روی مین ضدخودرو، مین منفجر شد. تمام ماشین تکهتکه شد.
احساس کردم صورتم سوخت...
عکس ماشین هست. توی تکههای ماشین ما چهار نفر در هوا معلقزنان افتادیم روی زمین و واقعاً عجیب بود. اگر عکس ماشین را ببینید، غیرقابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند. حسن نصف سر پایش قطع شد، من صورتم سوخت و مقداری ترکش ریز بهصورتم خورد و مهدی پایش زخمی شد. عمده ما زخمهای کوچکی برداشتیم؛ درحالیکه حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد. هیچکس تصور نمیکرد زنده باشیم. با انفجار ماشین، همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید و قبل از آن، یک آمبولانس برای نجات ما آمد که رفت روی مین و همه سرنشینان آن کشته شدند. بعد بچهها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول. این آخرین روز عملیات فتحالمبین بود.
دشمنی که صددرصد آماده بود
قبل از عملیات «بیتالمقدس» (که منجر به آزادسازی خرمشهر شد)، سه عملیات در صحنه جنگ در جنوب انجام شده بود؛ عملیات «ثامنالأئمه»، عملیات «طریقالقدس» و عملیات «فتحالمبین». دیگر زمینی در جنوب، غیر از زمینِ خرمشهر باقی نمانده بود که بخواهد عملیات در آن انجام بگیرد. عملاً وقتی فتحالمبین تمام شد، دشمن مطمئن بود عملیات بعدی برای خرمشهر است. اطمینان صددرصد داشت، لذا خودش را برای این کار آماده کرد. این یکی از مشکلات ما بود. منتها سه اتفاق افتاد که باعث پیروزی ما شد. یکی از آن ویژگیها، طراحی عملیات بود.
هیچ طراح جنگی در دنیا نمیتواند!
الان بیش از ٣٠سال از جنگ گذشته است (زمان روایت این خاطره، ٣٠سال از جنگ گذشته بود) اما اگر دویست سال دیگر هم از جنگ بگذرد و همه طراحان دنیا جمع بشوند، نمیتوانند طرحی جامعتر از عملیات بیتالمقدس طراحی کنند. جامعترین طرح بود، البته این طرح، طرح بسیار متوکلانهای بود، متهورانه و شجاعانه. طرحی طراحی شد که نیرو را نیمهشب از کارون عبور بدهد، بعد در طرح خودش پیشبینی کند این نیرو بدون اینکه با دشمن درگیر شود، ٢١کیلومتر در شب پیادهروی کند، خودش را از بین دشمن برساند به جاده استراتژیک اهواز-خرمشهر... چنین طرحی در طراحی، قدرت میخواهد، جسارت میخواهد چنین اقدامی. خدا رحمت کند شهید بزرگوارمان، حسن باقری را. خیلی انسان بینظیری بود. فکور بود. هیچ دانشگاه و دانشکده نظامی نرفته بود اما خدا در وجود این جوان، دنیایی از فکر و توکل و قدرت قرار داده بود. حسن باقری، انسان عجیبی بود.
بیست و چند روز بیخوابی!
نکته دوم سرعت عمل بود. دشمن باور نمیکرد در چهلم عملیات فتحالمبین، این عملیات آغاز شود. بیست و چند روز این عملیات استمرار داشت. آن چهرهها دیدنی بود. چهرههای پر از دوده باروت، پر از خاک، یک گرد چند سانتی خاک روی همه این چهرهها نشسته بود. چهرههایی که عموماً مجروح بودند و زخم داشتند. همین شهیدحاج احمد متوسلیان، روی برانکارد، بعدا توی آمبولانس، در صحنه میدان، عملیات را اداره میکرد. در ذهنم هست بدون استثنا، فرماندهان مجروح بودند؛ خسته هم بودند. بیست روز بگذرد و شما حتی دو شبانهروز نخوابید! بیستوچندروز پیوسته جنگ، بدون هیچ خوابی، بدون اینکه یک کسی بتواند یک دراز عادی در صحنه بکشد! من دقیقا چهرهها در ذهنم هست. آمدیم کنار همین سهراه حسینیه. آنجا جلسهای بود... وقتی این جلسه در آنجا شکل گرفته بود، آن جلسه و آن تصاویر دیدنی بود، آن چشمها دیدنی بود. آن گردنهایی که حرفنزده به یک طرف میافتاد، دیدنی بود و کسی واقعاً نمیتواند آن حقیقت را نشان بدهد.
با چه رویی برگردیم؟
در همین جلسه بود که حسن باقری اعجازی انجام داد... بهدلیل خستگی فوقالعاده بچههای رزمنده، همه فرماندهان بحثشان این بود که ما نیاز به یک تنفس داریم، یکی دو هفته، سه هفته، تجدید قوا بشود، نیروی جدیدی وارد جنگ بشود، بتوانیم کار را تمام کنیم. تقریباً اتفاقنظر وجود داشت. حسن باقری بلند شد ایستاد، گفت: «کجا برویم؟ ما بیست روز است که به مردممان میگوییم خرمشهر در محاصره است. با چه رویی میخواهیم برگردیم؟» مفصل صحبت کرد. صحبتهای حسن، جوّ جلسه را عوض کرد.
١٥ هزار اسیر، شوخی نیست!
عملیات، سه شب صورت گرفت. آن عملیاتی که خداوند پیروزی بزرگ را به ما نشان داد و نصیب کرد. من همیشه در ذهنم هست که چه شد در روز آخر عملیات که آن اتفاق معجزهآسا افتاد؟ بیش از ١٥هزار نفر اسیر شدند. شوخی نیست. شما یک جمعیت ١٥هزار نفری را جلوی چشمت بیاور، ١٥هزار نفر جوان، رزمنده، جنگنده، مجهز و مسلح، درحالیکه با عقبهخودش ارتباط دارد، اینها همه بیایند تسلیم شوند! حالا غیر از هزاران نفری که به رودخانه اروند زدند، برخیها را آب برد، برخی موفق شدند خودشان را به آن طرف رودخانه برسانند و...
کامیون کامیون اسیر میآوردند...
آنقدر عدد اسرا زیادی بود که توصیه همه فرماندههان این بود که کسی به اسرا نزدیک نشود. چراکه بچههای ما توی آنها گم میشدند. تخلیه آنها بیش از یک روز و نصفی طول کشید. کامیون کامیون میآمدند اسرا را میبردند، تخلیه میکردند. در جنگ ما، یکی از جامعترین صحنههایی که میتوان آن را به اندازه یک جنگ به نسلها ارائه کرد، عملیات بیتالمقدس است. در یک جنگ نامتقارن، بهترین ایده و الگوی موفق بود. لذا این پیروزی حاصل شد و خداوند قلب امام را خوشحال کرد و آن عبارتهای حمدگونه بر زبان امام جاری شد.
انتهای پیام